|
پنج شنبه 2 شهريور 1398برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
محمدرضا هر جای دنیایی دلم اونجاست.من کعبه رم دور تو میسازم
سلام به همه اینجایی که الان هستین عروسکم واسم زحمتشو کشیده یعنی قراره حرفامونو بگیم درواقع قراره بگیم همدیگه رو خیلی دوس داریم خانومی خیلی ی ی ی ی دوست دارم هی غریبه! روی کسی دست گذاشتی که همه دنیامه .... .. . . . بی تو دلم میگیرد و با خودم میگویم کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم که بی تو گاه دلم میگیرد ... ... که بی تو گاه زندگی سخت میشود که بی تو گاه هوای بودنت دیوانهام میکند اما نمیگفتم که این «گاه» ها گهگاه تمامِ روز و شب من میشوند آن وقت بغض راه گلویم را میگیرد درست مثل همین روزها
دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:12 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم تنهام گذاشت بهونه اورد رفت اوني كه بهم ميگفت كوشمولوي من عروسك من رفت اگه ميخواست بره چرا اومد بهم گفته يه ماه ديگه برگرد نميدونم يه ماه ديگه هم پيداش كنم يا نه؟ اخه من هنوز يه روز نگذشته دلم براش تنگ شده چيكار كنم دلم برا ديفوووونه گفتناش تنگ شده
پنج شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم سلام بچه ها امروز تفلد عشق من بوداااااااااااااااا دوتايي براش تولد گرفتيم كلي كيكم خورد بعدم كليم بغلش كردم واسه اين روز داشتم لحظه شماري ميكردم از كادوهاشم نميدونم خوشش اومد يا نه؟قوربونت برم بازم تولدتو تبريك ميگم قوربون چشمات بشم كه اينقد عاشقشونم ولي نذاشتيا گازت بگيرم پيس پيسي
محمدرضا
سلام بچه ها.جاتون خالی عروسک من واسم تفلد گرفته بود .خیلی هم زحمت کشبده بود.همه چی واسم گرفته.اولش یه عالمه تو خیابون کاشتمش دیفوونه شده بود.وقتی اومد پیشم کتکم زد.اصلانم بخلم نکرد.بعدشم گازم گرفت بازوم کبود شد.آخرشم ادکلن منو کش رفت شیطون.میگه اون بوی منو میده...نامرده دیگه ...مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو است… و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیند
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
محمدرضا
نمی دانستم در پس کوچه باغ های چشمانت مرا گرفتار عشق چیدن یک بوسه از لبهایت می کنی نمی دانستم که پس از بوسه از زلال لبهایت مرا در آغوش خود غرق می کنی نمی دانستم در حرارت آغوشت قلب مرا آرام می کنی ولی این را می دانستم که اگر بی تو بمانم خواهم مرد
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
محمدرضا
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 2:31 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مریم ببینین لالا کرد منو تهنا گذاشت باهاش قهلم با من لالا نکرد منم با علوسکم میحوابم نذاست بحلس کنم
چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم راستي اينم ني نيمونه چشاش عين باباشه
چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم سلام خوبين من ديروز باز رفتمه بودم عشقمو ببينم كلي...دستشم يه كوجولو گازش گرفتم يه اتفاق جالبم افتاد خيلي جالب.من عشقمو قد همه ي دنيا دوس دارم انقد مهلبونه مثل فرشته هاس.راستي وقتي به مماغشم ميزني ازش خون مياد ولي نميذاره من بهش دس بزنم كلا پسره بديه
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
خدایا سرده این پایین از اون بالا تماشا کن! اگه میشه فقط گاهی خودت قلب منو ها کن! خدایا سرده این پایین ببین دستامو میلرزه! دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمیارزه! خدایا وقت برگشته یه کم با من مدارا کن! شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن
مريم سلام ديدين چي شد همه چي تموم شد دارم ميميرم سر حرف اينو اون كه محمد رضا و مريم باهمن همه چي تموم شد حالا من چيكار كنم دارم ديوونه ميشم من خيلي بدبختم يه بار نشد زندگيم بدون غصه باشه من دوسش دارم اره شايد دارم تاوان گناهامو پس ميدم اولي ديگه چقد خودمو بكشم ؟با اين همه گناه اخه كجا برم برم بيوفتم وسط اتيش.از هيش كي نميگذرم حالا من چيكار كنم چيكار كنم؟دارم ميميرم تا ديروز همه چیز خوب بود باورم نمی شه ، امروز خرابش كردن.خدا دارم دغ می کنم خداااااااااااااااااااااااااا محمد رضا چيكار كنم؟دارم مينويسم تا اروم بشما دارم با گريه مينويسمشون فك نكني حالم خوبه الان چيكار كنم؟
محمدرضا من که گفتم دیفووونه حرف اونا مهم نیس.بیخیال اون حرفا برگرد سر خونه زندگیمون
وای دیدین چی شد:دوباره میگه منو نمیخواد میگه به من اس نده حالا خانوم یه چیزم یاد گرفته میگه نمیخوام وابسته بشم ببینمش موهاشو میکشم و انقد نازشو میکشم تا آشتی کنه بچه ها دعا کنین آشتی کنه
نبودنت هایت را دارم ..... با ساعت شنی ...... اندازه می گیرم . . . ! حالا ........................... یک صحرا ... گذشته است
شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم سلام خوبين دوستان من كه خيلي خوبم چون امروز با محمد رضا اشتي كردم اخه پري شب بعد اين كه بعد يه ساعت اومد دعوا كرديم اعصابمو خورد كرد البته امروز معذرت خواهي كرد
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مریم سلام:بچه ها خوبین به عشقم کاری ندارم چون الان یه ساعت منو کاشته نمیدونم کجا رفته دیگه قهرم باهاش
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
مريم سلام بچه ها خوبين؟اين وبلاگو با عشقم مينويسيم من عاشق عشقمم خيلي دوسش دارم تا اخر عمرمون مينويسيم عشق من قدش بلنده چشاش ابيه خوشتيپ خلاصه ماهه
یک دلیل برای عاشق شدنم ، یک بهانه برای زنده ماندنم ، صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() |